Monday, 12 March 2007

گرايش جنسی صادق هدايت


روانکاوی ادبی آنطور که بايد و شايد، هنوز در کشور ما جا نيفتاده است. من روانکاو ادبی نيستم، اما به مطالعه در اين زمينه علاقمندم و می دانم که برای پژوهش و تفحص در جان و روان يک نويسنده، علاوه بر تسلط به علم روانشناسی و روان پزشکی، آشنائی با سبک های مختلف ادبی، آثار نويسندگان و ادبيات جهانی نيز لازم است. همچنين کمی شهامت نيز بايد داشت.
بنا به آنچه گفته شد نوشته زير روانکاوی شخصيت صادق هدايت از طريق آثار او نيست، بلکه می خواهم "از ظن خود" يار هدايت شوم و برداشت شخصی خودم را با شما قسمت کنم.
نوشته ها در باره هدايت کم نيستند و کتابهای زيادی در تحليل نوشته های او، بخصوص " بوف کور" نگاشته شده اند. در اينجا من از همه آنها می گذرم و فقط به کتاب " آشنائی با صادق هدايت" نوشته م. ف. فرزانهريا، چاپ دوم - نشرمرکز بسنده می کنم.
کتاب آقای فرزانه ار آن رو اعتبار بيشتری دارد که ايشان آشنائی و دوستی خيلی نزديک و طولانی با هدايت داشته است و از طريق کتابش، خواننده با نکات تازه و ناگفته ای از گوشه های زندگی و روحيه هدايت آشنا می شود. البته طبق يادداشت ناشر، نسخه چاپ مرکز با نسخه اصلی کتاب که اولين بار در پاريس منتشر شده، تفاوتهايی دارد اما من امکان دسترسی به آن را ندارم.
آشنائی فرزانه به هدايت
آشنائی فرزانه با هدايت ذر شرايطی صورت می گيرد که هدايت يک نويسنده وعروف است و فرزانه يک پسر جوان هفده ساله محصل دبيرستانی.
فرزانه اولين بار، هدايت را ذر رستوران " پرنده آبی" در ظلع شرقی ميدان فردوسی ملاقات می کند. اين ملاقات را آقای گوهرين ( مولوی شناس، درويش مسلک، روشنفکر و آزاد انديشی که انگليسی را خوب
می داند) ترتيب می دهد. هدايت در همان اولين ديدار " ضمن اينکه طرف صحبتش آقای گوهرين بود، اما زير چشمی نگاههای سريعی به قيافه من انداخت." ( ص. 29 کتاب)
بعد از آن اولين ملاقات، هدايت با فرزانه و گوهرين در خانه خود هدايت اتفاق می افتد و هدايت کتابهای نويسندگان زير را به فرزانه جوان معرفی می کند: کافکا، کالدول، اشتين بک، سارتر، کامو، ويرجينيا وولف،
سامرست موام و جويس. مدنی بعد، وقتی فرزانه برای اولين بار به تنهايی به خانه هدايت می رود، مصدری که در را باز می کند، می گويد که " صادق خان منزل نيست." حال آنکه فرزانه هدايت را از پشت پنجره می بيند.(ص.39)
از نويسندگان فوق، ويرجينيا وولف يک نويسنده لزبين انگليسی است و کافکا هيچوقت ازدواج نکرد و در باره گرايش جنسی او حديثهای فراوانی بر زبانها است. آشنائی فرزانه و هدايت بيشتر ميشود تا جائی که هدايت از فرزانه می خواهد که از خانه اجازه بگيرد که دير به منزل برود تا بتواند با هدايت به تئاتر برود. حسن قائميان ( در جمع دوستان معروف به ملولی- که همجنسگرا هم هست) و از دوستان صادق هدايت، در موقع آنتراکت
تئاتر" سرباز شکلاتی" برناردشاو، هدايت و فرزانه را با هم می بيند. اين اولين ديدار قائميان با فرزانه است. در همانجا قائميان شروع به مدح و تمجيد از فرزانه می کند و فرزانه می نويسد " من هم شنيده بودم که قائميان اهل غلام بارگی ( همجنسخواه) است" (ص.43)
در پايان نمايش تئاتر، قائميان دوباره نزد آنها می آيد و پيشنهاد می کند که با هم به بار " ماسکوت" بروند ولی هدايت فرزانه را به خانه می فرستد(ص.43)( و خودش با قائميان می رود.؟؟؟؟)
دوستان و همکلاسيهای فرزانه جوان از روابط فرزانه و اينکه توانسته با يک نويسنده مشهور رفت و آمد داشته باشد، داستانها می ستزند و می گويند " هدايت بچه باز است و حالا بند کرده به فرزانه." (ص. 44)
فرزانه بعد از ديپلم گرفتن و آشنائی بيشتر با هدايت، بالاخره دل به دريا می زند و از هدايت می پرسد" بعضی
از رفقا می گويند که شما با زنها ميانه خوبی نداريد."(ص.48) و بعد از هدايت می خواهد که يک قرار ملاقات با دختر حاج آقا حسين ملک (که خواهرش همگلاسی فرزانه در انستيتوی فرانسه است) بگذارد.(ص.48). هدايت به سئوال فرزانه در باره ميانه با زن ها جواب مستقيم نمی دهد اما حاظر می شود با دختر حاج آقا حسين ملاقات کند آنهم در يک کافه و نه در خانه خود هدايت و دليلش را اينطور توضيح می دهد" مادرم از ترس اينکه مبادا عشق پيری پدرم بجنبد، حتی کلفتهايی که انتخاب ميکند هم بايد کور و کچل باشند."
پس مادر هدايت از حنبه روابط پسر خودش (صادق هدايت) با دختران و زنان خيالش امن بوده و می دانسته که " اهل اينکارها نيست" و ترسش اين بوده که شوهرش (پدر هدايت) به دختره گوشه چشمی بيندازد.
بهر حال کافه نادری بعنوان محل ملاقات تعيين ميشود و جالب اينکه در زمان حکومت پادشاهی پهلوی کافه نادری پاتوق غير علنی همجنسگرايان تهرانی بوده است( بقول يکی از همجنسگرايان مسن تهرانی که او را می شناسم). بهررو، فرزانه می خواهد از هدايت جوابی در باره " ميانه صادق هدايت با زنها" داشته باشد، پس دوباره به او رو می کند و می پرسد " عقيده شما راجع به هموسکشواليته چيست و چه فکر می کنيد؟"(ص.49) جواب هدايت: " بنده چه فکر می کنم؟ از شکسپير گرفته تا خواجه..... همه اشان اينکاره بوده اند. حيوانات هم اينکاره اند، سگ، خر....طبيعت ايمجوری است. گيرم در اينجا معنی همه چيز عوض ميشود. اين جا طبيعت هم تغيير ماهيت می دهد. مردها برای اينکه جلو سر و همسر مرد حساب بشوند، خودشان را می زنند به بچه بازی.
Selection naturelle
غير از عشق است. برای مردهای اينجا بنداز، مردی حساب ميشود..... و اسمش را ميگذارند نظربازی. آنوقت آنهائيشان که اصولآ، بيولوژيکمان اين کاره اند، جانماز آب میکشند...... زيبائی پسنديدن ربطی به زن و مرد بودن ندارد. آدم قشنگ قشنگ است، اين حساب استتيک است نه......حيوانی..... خودشان هزار و يک جور فسق و فجور دارند و جانماز آب می کشند، ولی وای به وقتی که بشنوند نوابغ همه هموسکسوئل بوده اند. همه اشان ميخواهند ادای اسکار وايلد و ژان کوکتو و (آندره) ژيد را در بياورند..... آدميزاد همه جور هست. مثل حيوانات، گيرم واسه ی آدم عامی جز آنچه اخلاق يادشان داده چيزی وجود ندارد. اما اين که سند نمی شود." (ص.50-49)
خواننده اينجا متوجه می شود که صادق هدايت در آن روزها نويسندگان همجنسگرای عصر خود را خوب می شناخته و گرايش جنسی آنها را ميدانسته است. بخصوص که در غرب اين نويسندگان از جمله پيشگامان نهضت آزاديخواهی همجنسگرايان بشمار می روند. نويسندگانی همچون اسکار وايلد، آندره ژيد، پروست و ژان کوکتو.
( حدود دهسال پيش وقتی تصادفی با يک نويسنده نيمه مغروف آشنا شدم و بعد از مدتی بيشتر خودمانی شديم، طرف گرايش به همجنسخواهی خود را با هزاران حرف و اشاره بيان ميکرد اما از گفتن علنی موضوع پرهيز داشت تا بعد از چندين ماه آشنائی فرصتی پيش آمد و با هم تنها شديم. به طرف اعلام کردم که من با همجنسگرايی مخالفتی ندارم و با زبان بی زبانی به طرف حالی کردم که ميدانم که همجنسگراست. اما اين نويسنده بدون اينکه گرايش جنسی خود را نفی کند، درست همان حرفهای هدايت به فرزانه در باره هنر استتيک و قشنگی و... را به خود من ميگفت و من هم ديگر اصرار نکردم- بگذريم.)
بهر حال فرزانه جوان و کنجکاو از هدايت می پرسد " آيا در اينباره کتابی داريد که بدهيد من بخوانم؟" و هدايت جواب می دهد " کتاب؟ از کجايش ميخواهی شروع کنی؟ از فرويد؟ از عرشفيلد؟ از ژيد؟ از پسيکوپاتيا سکسواليس؟ از کجا؟...." (ص.50) هدايت بعدآ بلند ميشود و چندين کتاب از قفسه در آورده جلو فرزانه می گذارد. فرزانه سه تا را انتخاب می کند و هدايت ميگويد " غير از
Corydon
ژيد، آن دوتا حرفشان در باره هموسکسواليته نيست. فقط چشوم و گوش آدم را باز می کنند که مسائل آدميزاد را با اخلاقيات قاطی نکند"(ص.50) و در همانجا رو به فرزانه می گويد " بهر حال خاصيت خواندن اين کتابها اين است که اقلآ از عقايد کلثوم ننه دفاع نکنی، مسئل را روشن تر ببينی يا درستر بگويم حرفهای احمقانه را کمتر قبول کنی و قدری پی عقل و منطق بروی."فرزانه کتابها را ميگيرد و با خود می برد که بخواند. بعدآ وقتی فرزانه کتابها را بر ميگرداند و ميگويد کوريدون آندره ژيد ( موضوع کتاب همجنسگرايی است) را نپسنديده، هدايت جواب می دهد " از قرار معلوم زن و بچه ای به هم خواهی زد....(ص.51)

No comments: