سالها پیش منوچهر بزرگمهر کتاب یوستوس هارت ناک بنام " ویتگنشتاین" را به فارسی ترجمه کرد اما گویا آن روزها فلسفه ویتگنشاین در ایران چندان معروف نبود؛ چه کتاب گفته شده از استقبال درخور برخوردار نشد. اما ترجمه آقای حسن کامشاد از کتاب دیوید ادموند و جان ایندو بنام " ویتگنشاین-پوپر و سیخ بخاری" با استقبال بهتری مواجه شده است.
سانسور کردن گرایش جنسی نویسندگان، نقاشان، فیلسوفان و... خارجی که آثارشان در ایران منتشر میشود کار تازه ای نیست و دور زدن همجنسگرایی ویتگنشاین ( و دیگران) هم بخشی به ادامه خودسانسوری مترجمان ما بر می گردد و بخشی به سانسور حکومتی. ما در این نوشته به معرفی ویتگنشاین و مسئله همجنسگرایی او می پردازیم و برای آشنایی با فلسفه او شما را به خواندن کتابهای ایشان دعوت می کنیم.
لودویگ ویتگنشاین در1889 در شهر وین در اتریش بدنیا آمد و در سال 1951 در کشور ایرلند درگذشت. او را بعنوان یکی از فیلسوفان برجسته قرن بیستم می شناسند. او یهودی تبار بود و خانواده اش بعدها به دین مسیحیت گروید.
کتابی که آقای حسن کامشاد ترجمه کرده در باره بحتی ده دقیقه ای است که بین ویتگنشتاین و کارل پوپر ، یکی دیگر از فیلسوفان اهل وین و باز یهودی تبار، در یکی از سالنهای کوچک دانشگاه کمبریج انلگستان
پیش می آید. علاوه بر یهودی تباری ، وینی و فیلسوف بودن، وجه تشابه دیگر پوپر و ویتگنشاین این است که هر دو در نتیجه جنگ جهانی مجبور به جلای وطن می شوند و در کشورهای دیگر زندگی خود را می گذارنند و هر دو در دوره ای به تدریس رو می آورند. اما اختلاف این دو کدامها هستند و چطور شد که این دو فیلسوف با پیش زمینه های نسبتآ مشترک تا این اندازه به نتیجه گیریهای فلسفی متفاوتی دست می یابند؟
پوپر در یک خانواده متوسط بزرگ شده ، دگرجنسگرا است و ازدواج کرده است. اما ویتگنشاین در خانواده ای پروتمند رشد کرده، همجنسگراست و تا آخر عمر مجرد ماند و همیشه خود را تنها حس می کرد. آیا همین اختلاف در شکل گیری افکار فلسفی آنها و تفاوت نگاهشان به مسائل نقش داشته اند؟ (آیا طرفداران فلسفه به طرح چنین سئوالی از طرف ما خواهند خندید؟ بهر حال سئوالی است بجا)
کارل پوپر و ویتگنشاین هرگز همدیگر را ندیده بودند تا اینکه در دوره زندگی اشان در مهاجرت در انگلستان، روز جمعه 25 اکتبر 1946 پوپر قطار لندن-کمبریج را گرفته به آنجا می رود و در ایستگاه قطار برتراندراسل فیلسوف انگلیسی به استقبال او می آید. قرار است پوپر در جلسه انجمن فلسفه دانشگاه کمبریج سخنرانی کند. جایی که ویتگنشتاین، همشهری نادیده او، ریاضیات و فلفسفه را تدریس می کند و شاگردان و طرفداران زیادی دارد. ریاست جلسه هم با برتراندراسل است. ویتگنشاین در این جلسه شرکت می کند و اولین ملاقات دو فیلسوف همینجا حادث می شود و بحثی ده دقیقه ای در باره فلسفه بین آنها در می گیرد. کتاب ترجمه آقای کامشاد در باره همین بحث ده دقیقه ای است. ما پیشاپیش خواندن کتاب را به دوستان پیشنهاد می کنیم، حتی اگر علاقه ای به مسائل فلسفی نداشته باشید چه در این کتاب بطور ساده و نسبتآ روان با اندیشه های فلسفی هر دو فیلسوف آشنا می شوید.
اما این اطلاعات را هم در باره ویتگنشاین داشته باشید:
ویتگنشاین در سال 1889 در شهر وین و در خانواده ای ثروتمند متولد شد. در 14 سالگی وارد مدرسه ریاضیات و علوم طبیعی شد. در سال 1906 به برلین (آلمان) رفت و در رشته مهندسی مکانیک شروع به تحصیل کرد. دو سال بعد برای ادامه رشته تحصیلی خود در دانشگاه منچستر در انگلستان ثبت نام نمود. بمرور علاقه اش به ریاضیات و منطق ریاضی بیشتر شد و خود را به دانشگاه کمبریج انگلستان منتقل کرد، جایی که جو همواروتیسمی آن در آن روزها زبانزد همه بود. همجنسگرایی ویتگنشاین و بخصوص روابط جنسی او با شاگردان خود و دیگر فیلسوفان جوان در کمبریج موضوع تازه ای نیست هر چند که طرفداران او در کشور ما ممکن است این اخبار را تا بحال نشنیده باشند.
ویتگنشاین بعدها کمبریج را رها کرد و به نروژ رفت و در آنجا به تحقیقات فلسفی خود ادامه داد.
در سال 1914 با شروع جنگ جهانی اول به وین برگشت و وارد ارتش اتریش گردید اما در سال 1918 به اسارت ارتش ایتالیا در آمد و زندنی شد. او بعد از پایان جنگ و آزادی از اسارت ایتالیا، فلسفه را کنار گذاشت و به شغل معلمی در اتریش روی آورد و مدتی بعد از آن بعنوان کمک باغبان در یک خانقاه مردانه ( محل کار و زندگی دسته جمعی راهبان مجرد مسیحی) مشغول کار شد.
در سال 1929 به کمبریج انگلستان بازگشت و در این دوره است که با دوست پسر خود، فرانک رامزی
که متفکر فلسفی جوانی بود، آشنا می شود. متاسفانه فرانک یکسال بعد در 26 سالگی Frank Ramsey
فوت می کند.
ویتگنشتاین در سال 1938 به تابعیت انگلیس در می آید و تا سال 1947 در کمبریج می ماند اما در سال 1947 به ایرلند می رود و خانه ای در ساحل غربی ایرلند اختیار می کند، جایی که او معروفترین اثر خود بنام " تحقیقات فلسفی"
را می نویسد.(Philosophical Investigatin)
اما دو سال بعد به مرض سرطان مبتلا می شود و در 29 آوریل 1951 فوت می کند. جسد او در شهر کمبریج انگلستان به خاک سپرده شده است.
اینطور به نظر می رسد که ویتگنشتاین با همجنسگرایی خود چندان احساس راحتی نمی کرده است. البته درک این مسئله چندان دشوار نیست چه در زمان او هم در اتریش و هم در انگلستان همجنسگرایی ممنوع بود، مسائل دو جنگ جهانی و بی حقوقی همجنسگرایان در آن سالها و آگاهی بسیار محدود جامعه از مسائل جنسی آن زمان را هم نباید از نظر دور داشت. اما برای اولین بار در سال 1973 شخصی بنام ویلیام بارتلی
نویسنده کتاب بیوگرافی ویتگنشتاین موضوع همجنسگرایی فیلسوف William W Bartely
را مطرح می کند. طبق ویلیام بارتلی، ویتگنشتاین در همان سالهای اولیه جوانی بطور مرتب به پارکی بنام
(گویا پارک برزگی در وین) رفت و آمد داشتهVolksprater park
و در آنجا که باصطلاح پاتوق گی ها بوده، با همجنسگرایان زیادی رابطه جنسی برقرار می کرده. او در شهر کمبریج هم به پارکها و خیابانهای خلوت که پاتوق و محل رفت و آمد همجنسگرایان بوده بطور مرتب سر می زده است. اما وقتی پا به سن می گذارد به رابطه های محکم و دراز مدت با شریک جنسی خود روی می آورد. از جمله بعد از رابطه یکساله با فرانک رامزی ( در نتیجه فوت رمزی)، ویتگنشتاین با یک مهندس ساختمان بنام فرانسیس اسکینر
یک رابطه دراز مدت برقرار می کند.Francis Skinner
گویا ویتگنشتاین به نوع سادومازوخیستی سکس گرایش بیشتری داشته داشته است. مثلآ گفته می شود که او کیسه صفرای خود را بدون بیهوشی موضعی یا کامل انجام داده یا در سالهای جنگ دوست داشته که او را به خط مقدم جبهه ها ارسال کنند تا از نزدیک شاهد درد و رنج سربازان زخمی شده بشود. نمونه دیگر اینکه طبق بعضی ها گویا او در روابط جنسی خود با شاگردانش در دانشکاه کمبریج و یا در پارکهای این شهر بیشتر طرفدار امر و نهی و دستور دهی بوده، چیزی که در روابط سادومازوخیستی جای ویژه ای دارد.دو گروه بطور عمده همجنسگرایی ویتگنشتاین را برجسته کرده اند؛ گروه اول آن دسته از دگرجنسگرایان که مخالف اصول فلسفی او هستند و پوپر را ترجیح می دهند. به زعم اینان چون ویتگنشتاین " همجنسگرا بوده و بی اخلاق" پس به اصول فلسفی او هم باید شک کرد. و گروه دوم همجنسگرایان هستند که با برجسته کردن همجنسگرایی و در عین حال فلسفه اش میخواهند او را بعنوان یکی از فیلسوفان برجسته همجنسگرا برجسته کرده و از این طریق به اعتبار و وجهه اجتماعی همجنسگرایان بیفزایند.
سانسور کردن گرایش جنسی نویسندگان، نقاشان، فیلسوفان و... خارجی که آثارشان در ایران منتشر میشود کار تازه ای نیست و دور زدن همجنسگرایی ویتگنشاین ( و دیگران) هم بخشی به ادامه خودسانسوری مترجمان ما بر می گردد و بخشی به سانسور حکومتی. ما در این نوشته به معرفی ویتگنشاین و مسئله همجنسگرایی او می پردازیم و برای آشنایی با فلسفه او شما را به خواندن کتابهای ایشان دعوت می کنیم.
لودویگ ویتگنشاین در1889 در شهر وین در اتریش بدنیا آمد و در سال 1951 در کشور ایرلند درگذشت. او را بعنوان یکی از فیلسوفان برجسته قرن بیستم می شناسند. او یهودی تبار بود و خانواده اش بعدها به دین مسیحیت گروید.
کتابی که آقای حسن کامشاد ترجمه کرده در باره بحتی ده دقیقه ای است که بین ویتگنشتاین و کارل پوپر ، یکی دیگر از فیلسوفان اهل وین و باز یهودی تبار، در یکی از سالنهای کوچک دانشگاه کمبریج انلگستان
پیش می آید. علاوه بر یهودی تباری ، وینی و فیلسوف بودن، وجه تشابه دیگر پوپر و ویتگنشاین این است که هر دو در نتیجه جنگ جهانی مجبور به جلای وطن می شوند و در کشورهای دیگر زندگی خود را می گذارنند و هر دو در دوره ای به تدریس رو می آورند. اما اختلاف این دو کدامها هستند و چطور شد که این دو فیلسوف با پیش زمینه های نسبتآ مشترک تا این اندازه به نتیجه گیریهای فلسفی متفاوتی دست می یابند؟
پوپر در یک خانواده متوسط بزرگ شده ، دگرجنسگرا است و ازدواج کرده است. اما ویتگنشاین در خانواده ای پروتمند رشد کرده، همجنسگراست و تا آخر عمر مجرد ماند و همیشه خود را تنها حس می کرد. آیا همین اختلاف در شکل گیری افکار فلسفی آنها و تفاوت نگاهشان به مسائل نقش داشته اند؟ (آیا طرفداران فلسفه به طرح چنین سئوالی از طرف ما خواهند خندید؟ بهر حال سئوالی است بجا)
کارل پوپر و ویتگنشاین هرگز همدیگر را ندیده بودند تا اینکه در دوره زندگی اشان در مهاجرت در انگلستان، روز جمعه 25 اکتبر 1946 پوپر قطار لندن-کمبریج را گرفته به آنجا می رود و در ایستگاه قطار برتراندراسل فیلسوف انگلیسی به استقبال او می آید. قرار است پوپر در جلسه انجمن فلسفه دانشگاه کمبریج سخنرانی کند. جایی که ویتگنشتاین، همشهری نادیده او، ریاضیات و فلفسفه را تدریس می کند و شاگردان و طرفداران زیادی دارد. ریاست جلسه هم با برتراندراسل است. ویتگنشاین در این جلسه شرکت می کند و اولین ملاقات دو فیلسوف همینجا حادث می شود و بحثی ده دقیقه ای در باره فلسفه بین آنها در می گیرد. کتاب ترجمه آقای کامشاد در باره همین بحث ده دقیقه ای است. ما پیشاپیش خواندن کتاب را به دوستان پیشنهاد می کنیم، حتی اگر علاقه ای به مسائل فلسفی نداشته باشید چه در این کتاب بطور ساده و نسبتآ روان با اندیشه های فلسفی هر دو فیلسوف آشنا می شوید.
اما این اطلاعات را هم در باره ویتگنشاین داشته باشید:
ویتگنشاین در سال 1889 در شهر وین و در خانواده ای ثروتمند متولد شد. در 14 سالگی وارد مدرسه ریاضیات و علوم طبیعی شد. در سال 1906 به برلین (آلمان) رفت و در رشته مهندسی مکانیک شروع به تحصیل کرد. دو سال بعد برای ادامه رشته تحصیلی خود در دانشگاه منچستر در انگلستان ثبت نام نمود. بمرور علاقه اش به ریاضیات و منطق ریاضی بیشتر شد و خود را به دانشگاه کمبریج انگلستان منتقل کرد، جایی که جو همواروتیسمی آن در آن روزها زبانزد همه بود. همجنسگرایی ویتگنشاین و بخصوص روابط جنسی او با شاگردان خود و دیگر فیلسوفان جوان در کمبریج موضوع تازه ای نیست هر چند که طرفداران او در کشور ما ممکن است این اخبار را تا بحال نشنیده باشند.
ویتگنشاین بعدها کمبریج را رها کرد و به نروژ رفت و در آنجا به تحقیقات فلسفی خود ادامه داد.
در سال 1914 با شروع جنگ جهانی اول به وین برگشت و وارد ارتش اتریش گردید اما در سال 1918 به اسارت ارتش ایتالیا در آمد و زندنی شد. او بعد از پایان جنگ و آزادی از اسارت ایتالیا، فلسفه را کنار گذاشت و به شغل معلمی در اتریش روی آورد و مدتی بعد از آن بعنوان کمک باغبان در یک خانقاه مردانه ( محل کار و زندگی دسته جمعی راهبان مجرد مسیحی) مشغول کار شد.
در سال 1929 به کمبریج انگلستان بازگشت و در این دوره است که با دوست پسر خود، فرانک رامزی
که متفکر فلسفی جوانی بود، آشنا می شود. متاسفانه فرانک یکسال بعد در 26 سالگی Frank Ramsey
فوت می کند.
ویتگنشتاین در سال 1938 به تابعیت انگلیس در می آید و تا سال 1947 در کمبریج می ماند اما در سال 1947 به ایرلند می رود و خانه ای در ساحل غربی ایرلند اختیار می کند، جایی که او معروفترین اثر خود بنام " تحقیقات فلسفی"
را می نویسد.(Philosophical Investigatin)
اما دو سال بعد به مرض سرطان مبتلا می شود و در 29 آوریل 1951 فوت می کند. جسد او در شهر کمبریج انگلستان به خاک سپرده شده است.
اینطور به نظر می رسد که ویتگنشتاین با همجنسگرایی خود چندان احساس راحتی نمی کرده است. البته درک این مسئله چندان دشوار نیست چه در زمان او هم در اتریش و هم در انگلستان همجنسگرایی ممنوع بود، مسائل دو جنگ جهانی و بی حقوقی همجنسگرایان در آن سالها و آگاهی بسیار محدود جامعه از مسائل جنسی آن زمان را هم نباید از نظر دور داشت. اما برای اولین بار در سال 1973 شخصی بنام ویلیام بارتلی
نویسنده کتاب بیوگرافی ویتگنشتاین موضوع همجنسگرایی فیلسوف William W Bartely
را مطرح می کند. طبق ویلیام بارتلی، ویتگنشتاین در همان سالهای اولیه جوانی بطور مرتب به پارکی بنام
(گویا پارک برزگی در وین) رفت و آمد داشتهVolksprater park
و در آنجا که باصطلاح پاتوق گی ها بوده، با همجنسگرایان زیادی رابطه جنسی برقرار می کرده. او در شهر کمبریج هم به پارکها و خیابانهای خلوت که پاتوق و محل رفت و آمد همجنسگرایان بوده بطور مرتب سر می زده است. اما وقتی پا به سن می گذارد به رابطه های محکم و دراز مدت با شریک جنسی خود روی می آورد. از جمله بعد از رابطه یکساله با فرانک رامزی ( در نتیجه فوت رمزی)، ویتگنشتاین با یک مهندس ساختمان بنام فرانسیس اسکینر
یک رابطه دراز مدت برقرار می کند.Francis Skinner
گویا ویتگنشتاین به نوع سادومازوخیستی سکس گرایش بیشتری داشته داشته است. مثلآ گفته می شود که او کیسه صفرای خود را بدون بیهوشی موضعی یا کامل انجام داده یا در سالهای جنگ دوست داشته که او را به خط مقدم جبهه ها ارسال کنند تا از نزدیک شاهد درد و رنج سربازان زخمی شده بشود. نمونه دیگر اینکه طبق بعضی ها گویا او در روابط جنسی خود با شاگردانش در دانشکاه کمبریج و یا در پارکهای این شهر بیشتر طرفدار امر و نهی و دستور دهی بوده، چیزی که در روابط سادومازوخیستی جای ویژه ای دارد.دو گروه بطور عمده همجنسگرایی ویتگنشتاین را برجسته کرده اند؛ گروه اول آن دسته از دگرجنسگرایان که مخالف اصول فلسفی او هستند و پوپر را ترجیح می دهند. به زعم اینان چون ویتگنشتاین " همجنسگرا بوده و بی اخلاق" پس به اصول فلسفی او هم باید شک کرد. و گروه دوم همجنسگرایان هستند که با برجسته کردن همجنسگرایی و در عین حال فلسفه اش میخواهند او را بعنوان یکی از فیلسوفان برجسته همجنسگرا برجسته کرده و از این طریق به اعتبار و وجهه اجتماعی همجنسگرایان بیفزایند.
No comments:
Post a Comment